ایرومدیا

«به خودتان تکان بدهید تا خدا تکانتان نداده.» این جمله ای است که حاجی یوسف، پیرمرد زاهد شهر با دیدن آسیب های اجتماعی به مردم و مسئولین گوشزد میکند اما برخی او را جدی نمیگیرند و برخی نیز با شایعه وقوع زلزله و عذاب دستمایه شروع داستان را فراهم میکنند ...

The earthquake in Tehran will happen and people are avoiding it.

افسانه دختری زیبارو و فقیر جنوب شهری است که علاقه مند به حضور در جامعه با ظاهری متفاوت و جلب توجه مردان می باشد. خانواده وی از طرف آقاشریف که طلبکار و صاحبخانه ایشان است، تحت فشار هستند. آقاشریف که مردی میانسال و مجرد (به دلیل فوت همسر) است، علاقه مند به ازدواج با افسانه است و این مهم را شرط برداشتن فشارهای مالی از جانب خود به افسانه و خانواده وی عنوان کرده است. افسانه نیز تصمیم می گیرد برای کمک به خانواده خود، به آقا شریف نزدیک شود تا بتواند امتیازهایی از وی بگیرد. اما در یکی از دیدارهای خصوصی که بین وی و آقا شریف در دفتر کار آقا شریف انجام می شود ...

Afsaneh is a poor girl who because of many debts of her father has stole her father's demand notes and escaped. She then meets a pious clergy who decides to help her but this is only the beginning of the problems.

شخصیتی به نام سهراب در داستان حضور دارد که روز عروسی برادرش که سیاوش نام دارد، به جرم جابجایی و داشتن مواد مخدر گرفتار پلیس می شود؛ حالا سیاوش فکر می کند قضیه پاپوش است و می خواهد به دنبال کسانی که برای برادرش پاپوش دوخته‌اند باشد اما باز هم شرایط چندان بر وفق مراد پیش نمی‌رود.

بحران پیچیده‌ی زندگی کیمیا و فرید که دوازده سال از ازدواج‌شان می‌گذرد، جهان زیبای فرزندانشان را بهم می‌ریزد کودکانی که هیچ چیز جز سادگی و مهربانی را در زندگی نمی‌شناسند ...

The life crisis of Kimia and Farid, who have been married for twelve years, destroys the world of their children. Children who know nothing but kindness in life.

یک مرد میانسال و همسرش که در یک روستا زندگی می کنند و فرزندانشان هم اکنون ازدواج کرده اند ، یک نوزاد غیر منتظره دارند. این امر آنها را در خجالت و شایعات مربوط به مردم روستا قرار داد تا آنها تصمیم بگیرند که آن را به عنوان یک راز نگه دارند.

A middle aged man and his wife who are living in a village and their kids are now married have an unexpected baby. This put them in an embarrassment and rumors of the people of the village so they decide to keep it as a secret.

نسرین، دادیاری که همسرش را از دست داده، در جست وجوی زندگی تازه است، اما مخالفت پسرش و رخدادهای پیش بینی نشده او را میان عشق مادری و مسئولیت شغلی به چالش می کشد. ....

After a two-month trip, Mahrokh, young daughter of Anousheh family, returns home to her wealthy family mansion in the northern Tehran. She says she has a surprise for her loving mother and father. They find out she is getting marr...

فیلم سه کام حبس داستان زندگی زنی به اسم نسیم را روایت می کند که علاقه زیادی به شوهرش مجتبی دارد و به تازگی صاحب فرزندی شده اند. مجتبی شغلش فروش ظروف پلاستیکی یکبار مصرف میباشد و نسیم هم در خانه عروسک میسازد. اما بعد از تصادف مجتبی اتفاقات عجیبی در زندگی آنها رخ میدهد و نسیم متوجه شد که شوهرش قاچاقچی مواد مخدر است و این باعث ایجاد چالش های جدی در زندگی او میشود …

Mojtaba and Nasim, a young couple just had a baby. They reside in the south of Tehran, yet they are relatively happy. Mojtaba sells disposable plastic dishes and Nasim makes dolls at home. After Mojtaba's accident, strange events ...

داستان فیلم ویلای ساحلی درباره خانواده ای روستایی است که به عنوان سرایدار قرار است برای 6 ماه از یک ویلا نگهداری کنند. چاوش، صاحب ویلا، قرار است برای دانشگاه رفتن دخترش 6 ماه در خارج از ایران زندگی کند و ویلا را به یونس (پژمان جمشیدی) و همسرش (ریما رامین فر) می سپارد و آنها با 3 فرزندشان به ویلا نقل مکان میکنند، اما برادر زن یونس (رضا عطاران) با ورود به خانه داستانهایی رقم میزند.

The story of the film "Villa Sahel" is about a rural family who are supposed to take care of a villa for 6 months as caretakers. Chavash, the owner of the villa, is supposed to live outside Iran for 6 months so that his daughter can go to university and he hands over the villa to Younes (Pejman Jamshidi) and his wife (Rima Raminfar) and they move into the villa with their 3 children, but Younes' brother-in-law (Reza Attaran) creates a story when he enters the house.

چرا گریه نمی‌کنی؟ روایت زندگی فردی به نام علی شهناز است که پدر و مادر خود را از دست داده و خود را موظف به مراقبت از برادر کوچک‌ترش که به‌تازگی ازدواج کرده می‌داند، اما بنابر اتفاق و حادثه‌ای برادر کوچک او نیز از دنیا می‌رود. علی شهناز حال در یاس و ناامیدی بر پیله تنهایی خود تمام احساس‌های جهان را از خود دور کرده و به پوچی مطلق رسیده‌است. در این میان مهم‌ترین معضل او این است که گریه نمی‌کند! تمامی توصیه همراهان از دوست و همکار او گرفته تا عمه‌اش و دختری که با او رابطه عاطفی جدیدی را آغاز کرده‌است و همزاد او که شتربانی در یکی از نقاط کویری فلات مرکزی کشور است؛ در مواجهه با او تمام هم و غمشان را بر این گذاشته‌اند که در نهایت امر او را به گریه کردن دعوت کنند و مدام از او می‌پرسند چرا گریه نمی‌کنی؟

Why Don't You Cry? It is the story of the life of a person named Ali Shahnaz who lost her parents and considers herself obligated to take care of her younger brother who has recently married, but due to an accident, her younger brother also passes away. Ali Shahnaz is now in despair and hopelessness in her lonely cocoon, she has distanced herself from all the feelings of the world and has reached absolute emptiness. In the meantime, her most important problem is that she doesn't cry! All the advice of her companions, from her friend and colleague to her aunt and the girl with whom she has started a new emotional relationship and her twin who is a camel herder in one of the desert areas of the central plateau of the country; in facing her, they have put all their effort and sorrow into finally inviting her to cry and constantly asking her why aren't you crying?

داستان فیلم آخرین تولد در زمانی که طالبان به قدرت بازگشته‌اند، آغاز می‌شود. در شهر کابل که پر از نگرانی و هراس است، محمد پدر خانواده سعی دارد تا زندگی طبیعی خود را در دورانی که طالبان در آن حکومت دارند، حفظ کند.

Crystal80 minutesIMDB9 people on the watch listComplaint or report broken link Rating on IMDB User rating Summary The story of The Last Birth begins when the Taliban have returned to power. In the city of Kabul, which is filled with worry and fear, Mohammad, the father of the family, tries to maintain his normal life during the Taliban's rule.