ایرومدیا

کامیار، پسر فرهاد کاویان که به تازگی به ایران بازگشته و مسئولیت کارهای شرکت پدر و نامادری اش سیمین را برعهده دارد، طی قمار خطرناکی با چالش هایی مواجه می شود که پای او را به زندگی شکوه و دختر در آستانه ازدواجش آوا باز می کند. ....

طوفان قدم به رستوران «والاهو» می گذارد تا هود آشپزخانه را تعمیر کند. اما در پس نگاه هایش، آرزویی نهان موج می زند؛ آرزویی که ناخواسته از لبانش سر می خورد و مثل جرقه ای خاموش، همه چیز را به هم می ریزد و مسیر اتفاقات را تغییر می دهد. ....

میرعطاخانِ سرهنگ که يك افسر قره سوران است و از راه به دام انداختن راهزنان زندگي اش را مي گذراند ....

Colonel Mir Atakhan makes a living by hunting down outlaws. Alongside his strict military family, he embarks on a crucial mission-one that leads them deep into a cursed hunting ground where duty and darkness collide.

مردم باید به گونه ای زندگی کنند که هر لحظه آماده دیدار با مرگ باشند.

People should live in such a way that they are ready to meet death at any moment.

یک توسعه دهنده Genius AI به نام Aban یک الگوریتم سرمایه گذاری برای بازارهای مالی ایجاد می کند. او برای جلوگیری از زندان باید فوراً بدهی گسترده ای به سرمایه گذار سابق خود بپردازد.

A genius AI developer named Aban creates an investment algorithm for financial markets. He must urgently pay a massive debt to his ex-investor to avoid prison.

برخی از افراد مشهور ایرانی باید به هر طریقی یکدیگر را بخندند ، اما چالش اصلی این است که آنها نباید بخندند. سیاماک انصاری داور برنامه است و کوچکترین لبخند را با دوربین ها ضبط می کند.

Some famous Iranian celebrities should make each other laugh in any way, but the main challenge is that they should not laugh. Siamak Ansari is the referee of the program and captures the smallest smile with the cameras.

همایون و ارغوان در آستانه ازدواج، قربانی خیانتی هولناک می‌شوند. همایون پشت دیوارهای زندان برای انتقام از سامان لحظه‌شماری می کند که مرگ از راه می‌رسد. آرشام یکتا متولد می‌شود. دختری به نام صحرا کنارش قرار می‌گیرد تا مسیر انتقام از خائن‌ها برای آرشام هموار شود.

The eve of Humayun and Arghvan's marriage is marred by a betrayal, landing Humayun in prison seeking vengeance against Saman. Arsham is born alone, with Sahra aiding him to avenge the traitors

قصه مردی است که پس از یازده سال، به شهری که از آن گریخته بود، باز می‌گردد.

It is the story of a man who returns to the city he ran away from after eleven years.

داستان درام ، عشق و جنایت در بین اقوام همه از طریق یک شرکت عظیم هلدینگ وصل شده است.

Story of drama, love, and crime among relatives all connected through a huge holding company.

داستان در مورد خانواده‌ای است که با همفکری هم، برای به دست‌آوردن سود مالی زیاد، تصمیم به واردات قهوه می‌گیرند و اتفاقا در این کار بسیار موفق می‌شوند، تا آنجا که شخصیت اصلی به «پدر قهوه» شهرت پیدا می‌کند

The story is about a family who decide to import coffee in order to gain a lot of financial profit, and they happen to be very successful in this work, so much so that the main character is known as the "Father of Coffee".