ایرومدیا

«خوب، بد، جلف» یک کمدی اکشن پرانرژی است که داستان دو دوست ناکام و بدهکار، فرید و صمد، دو بازیگر سطح پایین سینما را روایت می‌کند که برای پول درآوردن، وارد یک عملیات قاچاق مواد مخدر می‌شوند.

Pejman and Sam have been kidnapped as hostages along with a yellow cake by Asef, the leader of the Dagestan Free Martyrs' Group, and they are supposed to go to Chechnya from the northwestern border of the country.

این یک گفتگوی با افراد مشهور است که 10 سال آینده خود را پیش بینی می کند.

It is a talk show with celebrities who will predict their next 10 years.

داستان «دینامیت» روایت‌گر داستان دو طلبه جوان و هم‌درس به نام‌های هادی و محمد حسین است که در جست‌وجوی خانه‌ای برای سکونت در تهران هستند. آن‌ها پس از مدتی موفق به اجاره آپارتمانی در شمال شهر می‌شوند؛ آپارتمانی که در آن همسایگانی ساکن‌اند که سبک زندگی و عقایدشان به‌کلی با این دو طلبه در تعارض است.

Moving two young students to a building with different neighbors poses challenges and problems for them.

شخصیتی به نام سهراب در داستان حضور دارد که روز عروسی برادرش که سیاوش نام دارد، به جرم جابجایی و داشتن مواد مخدر گرفتار پلیس می شود؛ حالا سیاوش فکر می کند قضیه پاپوش است و می خواهد به دنبال کسانی که برای برادرش پاپوش دوخته‌اند باشد اما باز هم شرایط چندان بر وفق مراد پیش نمی‌رود.

در جنوب شرقی استان سیستان و بلوچستان، یک بیوه بلوچ به نام بیبان تصمیم می گیرد سکوت کند و دیگر حرفی نزند. او با پسرش میران در خانه پدرشوهرش زندگی می کند. وقتی همبازی دوران کودکی او، همراز، به خانه برمی گردد، عشقی میانشان جان می گیرد؛ اما همه سعی می کنند بیبان را وادار کنند که این عشق ممنوعه را فراموش کند.

In the southeastern province of Sistan and Baluchestan, a Baloch widow named Beeban decides to keep silent and not to speak anymore. She lives in her father-in-law's house with her son, Miran. When her childhood playmate, Hamraz, ...

درباره مردی به نام پرویز است که برای رسیدن به ثروتی عظیم، در قامت یک زن به نام آنابل فرومی‌رود، غافل از آنکه اتفاقاتی عجیب انتظارش را می‌کشد...

It is about a man named Parviz who, in order to achieve great wealth, disguises himself as a woman named Annabelle, unaware that strange events await him...

دیدگاه امیر پسری ایرانی نسبت به چرخه زندگی روزمره اش تغییر کرده است، اما روزی با تلاقی سرنوشتش با یک دختر افغانستانی، طبیعت به او نشان می دهد که می تواند بیشتر از آنچه فکر می کند خودش را ثابت کند...

خانواده مصیب در اوایل دهه هشتاد شمسی در شهر آبادان، در حال آماده شدن برای نوروز هستند. اوضاع خانه به دلیل مشکل اعتیاد پدر ناآرام است و وقوع یک اتفاق غیرمنتظره، همه را غافلگیر می کند...

Amidst US military tensions in 2000s Iran, a family in Abadan grapples with addiction and strained ties on New Year's Eve. A sudden crisis forces them to reevaluate their relationships and confront mortality in an uncertain world.

داستان دختری به نام مینو است که ناخواسته رازی را حمل می‌کند که تمام زندگی‌اش را دچار ترس و تردید کرده است، او برای خلاص شدن از این راز، تصمیم سختی می‌گیرد اما سرنوشت مسیر دیگری برای او رقم می‌زند.

Mino unwittingly carries with him a secret that has caused him fear and doubt all his life, he makes a difficult decision to get rid of this secret.

برخی از افراد مشهور ایرانی باید به هر طریقی یکدیگر را بخندند ، اما چالش اصلی این است که آنها نباید بخندند. سیاماک انصاری داور برنامه است و کوچکترین لبخند را با دوربین ها ضبط می کند.

Some famous Iranian celebrities should make each other laugh in any way, but the main challenge is that they should not laugh. Siamak Ansari is the referee of the program and captures the smallest smile with the cameras.